شالوده هاي اصول سياسي و نظامي در انديشه هاي اسراييلي
1- اسراييل با وسعتي قريب 20700 کيلومتر مربع در نيمکره شمالي، نيمکره شرقي، جنوب غربي قاره آسيا، در منطقه خاورميانه و در شرق ساحل درياي مديترانه واقع شده است و با کشورهاي لبنان، سوريه، اردن و مصر همسايه است. به حکايت تاريخ، پس از شکست عثماني در جنگ اول جهاني، سرزمين فلسطين توسط سربازان انگليسي اشغال گرديد و در سال 1922 جامعه ملل آن را تحت قيوميّت انگليس قرار داد. انگليسي ها در سال 1948 نيروهاي خود را از فلسطين خارج کردند و بدين ترتيب با تمهيداتي که از قبل پيش بيني شده بود، اسراييل پا به عرصه حيات گذارد.
در اين رهگذر نگاهي گذرا به تاريخ اين حيات چند دهه اي، نشانگر اين واقعيت است که اسراييل به نيروهاي نظامي خويش اهميتي فراوان داده است و اگر چه اين کشور همواره بطور مستمر در جنگ نبوده، امّا حقيقت زندگي به گونه اي ترسيم شده است که هر لحظه بايد منتظر رخدادي جنگي بود. بنابراين اسراييل مجبور است تا همواره ميزان آمادگي نيروهاي دفاعي خويش را در حدّ بسيار بالايي نگاه دارد. (2) اين واقعيت ناشي از موقعيت خاص ژئواستراتژيکي اسراييل مي شود. اهميّت چنين مسئله اي تا بدان جاست که اسراييل حتّي پس از امضاي قراردادهاي صلح، مجبور است تا براي تضمين مرزهاي خود بويژه مرزهاي شرقي، نيروهايش را آماده نگهدارد (3) و از همين رو شايد در کمتر کشوري مسئله ي امنيت با چنين جلوه اي ظاهر شود. بدين لحاظ چه در عرصه ي نظري و چه در بعد عملي، هرگونه تحليلي مستلزم داشتن اطلاعات کافي و دقيق از شيوه هاي عملکردي اسراييل در عرصه هاي گوناگون به ويژه عرصه نظامي است.
2-ارتش اسراييل Israeli Defense Forces: IDF در 26 ماه مي 1948 يعني حدود 12 روز پس از صدور اعلاميه استقلال تأسيس شد. در حقيقت ايجاد ارتش اسراييل که سازمان و ساز و کار آن از مدّتها قبل مورد بحث و بررسي قرار گرفته بود، پاسخ به نيازي تلقّي مي شد که اسراييل آن را پس از جنگ با اعراب بخوبي احساس مي کرد. (4) کمي پيشتر يعني در ژوئن سال 1947 هنگامي که بن گوريون، رهبر سازمان يهود، به منصب وزارت دفاع رسيد، تلاش کرد تا براي مقابله با حمله اعراب، منابع موجود و نيروي انساني مورد نظر را که اينک در لباس " هاگانا " Haganah يعني مردان و زنان داوطلب يهود متجلّي مي شد، به شکلي قابل قبول مجهز نمايد. در همين راستا در اکتبر همان سال بودجه هاگانا به بالاترين رقم ممکن رسيد. فعاليتهاي هاگانا در اروپا گسترش يافت. گروهي از پارتيزانهاي يهودي در فرانسه سازماندهي شدند و در ايالات متحده نيز از داوطلبان يهود براي چنين منظوري ثبت نام شد. در آن حال منابع مالي جهان يهود براي بوجود آوردن يک ارتش مستقل يهودي در فلسطين بسيج شده بود، از اين رو هنگامي که دولت انگلستان در 15 مي سال 1948 زمام امور فلسطين را به اسراييل واگذار کرد، بن گوريون ارتش آماده اي داشت. در همين ارتباط يکي از افسران ارتش اسراييل به نام Beer اعلام کرده بود که استراتژي صهيونيزم در طي جنگ دوّم جهاني آن بوده است که حتي الامکان از تعارض با نيروهاي متّفقين بپرهيزد تا بتواند از اين موقعيت مناسب استفاده کند و در سايه حمايت ارتش بريتانيا دست به تشکيل و گسترش نيروهاي امنيتي يهود بزند. (5) در اين ميان همگام با استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين و عدم تسليم اعراب ساکن آن مناطق در برابر صهيونيست ها، کم کم انديشه ي استفاده از نيروهاي نظامي به گونه اي مؤثر در ميان تازه واردها جان گرفت. (6) اين عقيده در سالهاي بعد، هنگامي که نيروهاي چريکي اعراب به پايگاههاي اسراييلي ضربه وارد مي ساختند، قوت بيشتري يافت.
3- نگاهي به ارتش سال 1948 بعد از جنگ، مبيّن تفاوت معني دار ارتش مزبور با هاگانا در سال 1947است. در سال 1948، همزمان با پياده شدن ساختار جديد فرماندهي در ارتش، نيروهاي آموزش ديده و تسليحات به اين ارتش افزوده شد و بدين ترتيب چريکهاي داخلي هاگانا به سربازان ارتش ملي تبديل شدند. افزون آنکه ايجاد فرماندهي نيروهاي رزمي در سال ياد شده، به عنوان پاسخي به نياز براي هماهنگي بيشتر، عملکردي موفق تر را به دنبال داشت.
IDF متعاقب جنگهاي خويش و بر اساس بازنگري به دستاورد نبردها و تجزيه و تحليل نقاط قوّت و ضعف، تحولاتي کوچک و بزرگ را شاهد بوده است. در سال 1948 اين نيروها با بکارگيري شيوه هاي نوين آموزش پرسنل و افزايش کمّي تسليحات، در رده فرماندهي نيز تغييراتي ساختاري را ايجاد کردند و به سرفرماندهي نيروهاي رزمي، حيات بخشيدند. سرفرماندهي ارتش به عنوان جهت دهنده ي اصلي مسائل استراتژيک، مطرح بود و با تمامي امکانات اطلاعاتي، لجستيکي و ستادي به فعاليتهاي خود ادامه مي داد. جنگهاي سال 1956 و دوره پس از آن تا سال 1967 مرحله ديگري از تحولات IDF را به همراه داشت. اين دوره پيشرفت در برخي از زمينه هاي علمي - فني، اقتصادي و اجتماعي، بازنگري آموزه هاي نظامي و تنظيم ارتشي متناسب با آن را به همراه داشت. از اينجا بود که توسعه و پرورش قدرت حمله و تقويت نيروهاي ضربتي در IDF حايز اهميت قرار گرفت و اين اقدام، تمامي بخشهاي ارتش را تحت الشعاع خويش قرار داد. بر اين اساس IDF مي بايستي صاحب چنان تهاجم بزرگي مي شد که بتواند با استفاده از دو عامل سرعت در حرکت و قدرت آتش عملياتي سريع و برق آسا را در مقابله با دشمنان به اجرا درآورد. بدين ترتيب اسراييل به دنبال آن بود تا پيش از تحرّک دشمنان، ضرباتي اساسي را به آنان وارد سازد.
همچنين در طي سالهاي دهه 1970 ميلادي، روند تحوّلات ارتش نشانگر آن بود که نوعي سازماندهي جديد به عنوان يک نياز ظاهر شده است. اين نياز نتيجه ي مستقيم توجه مسئولان به ناکارايي سازمان نيروي زميني و نيروهاي پشتيباني تلقي مي شد. از اين رو، سرفرماندهي کل نيروهاي مسلح به ستاد کل تغيير يافت (7) که داراي اقتدار و اختيار بيشتري بود. در سالهاي دهه 1980 مسائل و مشکلات ديگري در زمينه ي نيروي انساني و محدوديت هاي اقتصادي براي اسراييل آشکار شد که خود بعضاً به تغيير برخي مشي ها انجاميد.
4-نيروهاي نظامي اسراييل در کنار نقش اصلي خويش، در روند تصميم گيري هاي سياسي نيز داراي نقش قابل تأملّي هستند. اسراييل، به لحاظ شرايط خاص خود، از همان ابتدا، پيش فرضي وجود يک ارتش قوي را همواره به عنوان يک پارامتر اساسي در معادلات سياسي - نظامي خويش امري ضروري و بديهي تلقي کرده است. IDF ابزاري قدرتمند در دستان سياستمداران اسراييلي است که تنها به کمک آن مي توانند به پيشبرد اهداف از پيش تعيين شده دل ببندند. واقعيت نظامي در اسراييل به گونه اي است که شايد بتوان ادعا کرد که اين IDF نيست که در قالب يک تشکيلات ملي ظاهر گرديده، بلکه دولتي است که از جوف يک ارتش بيرون آمده است.
در اين ميان بررسي چگونگي حضور ارتش در صحنه سياسي، مستلزم بازگشتي به گذشته است. تصميم بن گوريون مبني بر غير سياسي نمودن واحدهاي IDF اگر چه او را تا ميزان زيادي با موفقيت روبرو مي ساخت اما اين مسئله بدان معني نبود که IDF يک سازمان غير سياسي است، بلکه بالعکس، تاثيرات مهم سياسي آن را مي توان در ميزان نفوذ آن در اتخاذ و اجراي خط مشي هاي سياسي دولت در حوزه ي امور خارجي و امنيت ملي و همچنين در ميزان نفوذ مربوط به افسران بازنشسته ملحوظ کرد. (8)
افسران IDF به طرق گوناگون، مؤثر اما به گونه اي غير مستقيم در تعيين خط مشي هاي دولت در ابعاد سياسي - نظامي نقشي مهم دارند که از اين رهگذر مي توان به ملاقاتهاي ماهانه فرمانده ستاد و فرمانده اطلاعات نظامي با کميته دفاع پارلمان و کميته امور خارجي اشاره نمود.
در اين ميان اگر چه تحليل گران مسائل نظامي بر اين باورند که در اسراييل، احاطه و نظارت بر اموري مانند جنگ و صلح در دستان غير نظاميان است که به هنگام ضرورت با مشاوران نظامي و متخصصين به مشورت مي پردازند اما اين مسئله به معناي فقدان اهميت ارتش و نفوذ مؤثر آن در مسائل امنيت ملي نيست. به همين دليل است که دولت بايد در اموري که به نحوي با امنيت ملي و سياست هاي دفاعي در ارتباط است بر مشاوره هاي تخصصي نظامي تأکيد ورزد.
نظريات و پيشنهادهاي فرمانده ستاد معمولاً بطور مستقيم با نخست وزير مطرح مي شود. البته روشن است که در موارد اختلاف نظر ميان اين دو مقام، برگ برنده در دستان نخست وزير است.
5-مهمترين زمينه اي که همکنش ميان IDF و حوزه هاي غيرنظامي را به نمايش مي گذارد، رابطه ي سازمان نظامي و تصميمات استراتژيکي و تاکتيکي است. اسراييل با توجه به شرايط ويژه خود از جمله موقعيت جغرافيايي و همچنين موقعيت کشورهاي متخاصم، مي بايست همواره بر قدرت نظامي خود در مواقع حساس و بحراني تکيه کند.
وجود ارتشي قابل اعتماد با کارايي مطلوب، جداي از مسايلي مانند نياز به نيروي انساني و همچنين تسليحاتي با کيفيت و فناوري مناسب، بر پارامتر سوّمي تحت عنوان دکترين سياسي - نظامي اسراييل، استوار است. اين مبحث که به عنوان يکي از مهمترين مباحث قابل تأمل مطرح است، خود بر شالوده ي دو سطح سياسي و نظامي استوار است که سطح نظامي آن داراي دو لايه ي استراتژيکي و تاکتيکي است.
- سطح سياسي
سطح سياسي دکترين سياسي - نظامي اسراييل حاوي نکاتي برجسته به شرح زير است:- اساسي ترين مورد در بعد سياسي دکترين مورد بحث، آن است که هدف کشورهاي عربي، از ميان برداشتن اسراييل است و اين در زماني است که آنها احساس نمايند که قدرت انجام اين کار را دارند.
- صلح بسيار مطلوب است امّا حفظ امنيت از آن مهمتر است.
- اسراييل بايد بپذيرد که کشوري در انزواست. بنابراين بايد اصل را بر آن گذارد که در موارد اضطراري مي بايست تنها بر قدرت خود تکيه کند.
- در صورت شروع جنگ، اسراييل بايد از حمايت حدّاقل يک قدرت بزرگ برخوردار باشد. دوستي حداقل يک قدرت بزرگ در دوران صلح نيز امري مطلوب است.
- اسراييل موارد زير را عاملي براي شروع جنگ تلّقي مي کند:
- مورد تهديد قرار گرفتن هر يک از مرزهاي اسراييل توسط نيروهاي نظامي دشمن.
- افزايش نيروهاي چريکي اعراب به حدّي غير قابل تحمل و عدم کفايت سياستهاي جبران کننده اسراييل براي مقابله با آن.
- برهم خوردن توازن قوا در مرزهاي شرقي.
- به خطر افتادن امنيت اسراييل در اثر برهم خوردن موازنه ي کمکهايي که به اعراب مي شود در مقابل کمکهايي که اسراييل دريافت مي کند.
- اسراييل با توجه به محدوديت هاي اقتصادي و مالي تلاش خواهد کرد تا به بالاترين حدّ خودکفايي نظامي برسد. اما در مورد تسليحات مهم و حساس، محدوديتهاي مزبور در نظر گرفته نمي شود.
- اسراييل دولتي يهودي است که در جهت حفظ شخصيت ملي و جهاني خود مي کوشد. اسراييل توجه به يهوديان را به عنوان يکي از وظايف خود در نظر دارد و علاقه مند به گسترش روابط با يهوديان جهان است. حمايت از اسراييل از سوي جوامع يهوديان جهان به عنوان يکي از منبع دايمي و قابل اعتماد حمايتي براي اسراييل تلّقي مي شود.
همانطور که ملاحظه مي شود سطح سياسي دکترين سياسي - نظامي اسراييل حاوي نکات پراهميّتي است که در صدر آنها مسئله ي امنيت، راههاي تأمين و حفظ آن و سرانجام تلاش براي ايجاد نوعي هم پيوستي احساسي ( Integration ) در ميان يهوديان جهان نسبت به اسراييل، قرار دارد. سطح سياسي دکترين مورد بحث در واقع به عنوان يک سطح راهبردي - حمايتي در مقابل سطوح ديگر اين دکترين رخ مي نمايد. راهبردي از آن رو که جهت گيريهايي بنيادين را مطرح نموده و حمايتي از آن جهت که سطح نظامي را که در دنباله ي بحث بدان خواهيم پرداخت، چونان غلافي در ميان مي گيرد.
- سطح نظامي
دومين سطح از سطوح دوگانه دکترين مورد بحث، سطح نظامي است. سطح نظامي دکترين سياسي- نظامي اسراييل، از دولايه استراتژيکي و تاکنيکي تشکيل يافته است که در اينجا به بررسي آنها مي پردازيم.لايه استراتژيکي:
لايه استراتژيکي دکترين سياسي- نظامي اسراييل داراي اصولي به شرح زير است:- ارتش اسراييل IDF به هنگام مواجهه با خطر، سياست تهاجم هاي رهگيرانه را دنبال خواهد کرد.
- اين قانون آهنين دکترين نظامي اسراييل است که به هنگام بروز جنگ، بايد آن را به سرعت به کشور مقابل انتقال داد تا در آنجا ادامه يابد.
- ارتش اسراييل بايد تمام تلاش و سعي خويش را به عمل آورد تا به هنگام جنگ، ابتکار عمل در جبهه هاي نبرد را بدست گيرد.
- با توجه به شرايط بين المللي و جوّ افکار عمومي جهاني، زمان در دسترس براي شروع و هدايت يک عمليات بسيار کوتاه است، بنابراين تصميم گيري پيرامون شيوه هاي حصول پيروزي بايد در کوتاهترين زمان ممکن، صورت پذيرد.
اگر به تهديدي که اسرائيل با آن مواجه است از نوع طولاني باشد، زمان وضعيت فوق العاده توسط IDF و به ويژه نيروي هوايي و عوامل اطلاعاتي زياد خواهد بود. با توجه به شرايط اقتصادي و جمعيت اسراييل IDF بايد از سيستم ذخيره نيروها استفاده کند. نيروهاي ذخيره در زمان اعلان حالت بسيج، مي بايست در کوتاهترين زمان ممکن، خود را آماده کنند.
IDF موظف به گسترش نيروهاي خود و اجراي طرحهاي استراتژيکي بر اساس اين فرض است که نيروهاي نظامي اعراب، به گونه اي منسجم و متحد، اسراييل را مورد حمله قرار خواهند داد.
هدف اساسي IDF در زمان صلح بوجود آوردن حالتي از بازدارندگي است که بر آن اساس دشمن در مورد اسراييل به خطا نروند.
آنچه که در نگاه کلان پيرامون لايه ي استراتژيکي از سطح نظامي دکترين سياسي - نظامي اسراييل مي توان بيان داشت اين است که اين لايه توجه به عامل زمان بسيار حائز اهميت است. از سوي ديگر براي دستيابي به کوتاهترين زمان ممکن نيروهاي اسراييلي تلاش مي کنند تا سرعت خويش را در عمليات مختلف به حداکثر ممکن برسانند بعلاوه تکيه بر پديده بازدارندگي در اين لايه براي اسراييل بسيار حياتي است زيرا نه تنها او را به هدف نهايي خويش که بدست آوردن امنيت است، رهنمون مي شود بلکه از تلف شدن منابع در طي جنگهاي احتمالي جلوگيري مي کند.
لايه تاکتيکي:
دومين لايه از سطح نظامي دکترين سياسي- نظامي اسراييل سطح تاکتيکي است اين لايه نظامي داراي چند اصل مهم است:برنامه هاي استراتژيکي بايد قادر باشد زمينه دستيابي به بيشترين ميزان آزادي عمل را براي فرماندهان فراهم آوردن برنامه ها بايد بتواند اموري مانند ابتکار عمل، انعطاف پذيري، توانايي تصميم گيري براي فرماندهان محلي در موارد پيش بيني نشده و غير مترقبه و حتي تغيير برخي از طرح هاي عملياتي براي نيل سريع تر به اهداف از پيش تعيين شده را تضمين کند.
-يکي از مهمترين اصول در اين لايه، توجه به کيفيت فرمانها در سطوح متوسط و پايين فرماندهي ارتش اسراييل است.
-IDF بر کيفيّت بيش از کميّت توجّه دارد و تلاش مي نمايد با استفاده بهينه از نيروهاي متخصص در امور مختلف، بر کيفيت بيفزايد. مثال بارز اين مورد را مي توان در تلاش براي بالا نگاهداشتن سطح استانداردهاي تعمير و نگهداري تسليحات و ابزارآلات نظامي ديد.
-کاهش خسارتهاي مادي و نيروهاي انساني، خط مشي اساسي و کلّي در تمامي طرح هاي استراتژيکي و تاکتيکي به حساب مي آيد.
اينک در تحليل اصول دکترين سياسي- نظامي اسراييل مي توان ادعا کرد که ميان دو پديده ي سازمان نظامي و جامعه غير نظامي، هم در سطح تاکتيکي و هم در سطح استراتژيکي، نوعي پيوستگي و همگوني قابل ملاحظه وجود دارد. هم پيوستي Integration اصول سياسي و نظامي در انديشه هاي اسراييلي بر شالوده ي ايده هايي استوار است که پيشتر از آنها سخن گفتيم. از همين جاست که تصميم گيرندگان نظامي و غير نظامي توانسته اند بر اساس اصول پيش گفته با يکديگر همکاري کنند. به عنوان مثال از همکنش ميان دو عامل محدود بودن زمان با عنايت به شرايط بين المللي که مورد توجّه سياستمداران است و لزوم سرعت عمل در دستيابي به اهداف با توجّه به ويژگي هاي ساختاري ارتش اسراييل، برنامه مناسب براي IDF بوجود مي آيد.
6- اصول ياد شده چارچوبي را بوجود مي آورد که از خلال آن اسراييل طرح کلّي نگرش به جريانهاي منطقه اي و بين المللي را ترسيم مي نمايد. در واقع از خلال همين چارچوب است که روابط اسراييل با کشورهاي گوناگون به ويژه همسايگان، شکل مي گيرد. روابط با کشورهايي چون لبنان، سوريه، مصر و اردن از يک سو و روابط با قدرتهاي مهم اروپايي و ايالات متحده امريکا از سوي ديگر و سرانجام توجه دقيق به حوادث و جريانهاي موجود در مناطق پراهميت و معمولاً بحران خيز جهان چون خليج فارس، هرگز خارج از چارچوب ملاحظات سياسي- نظامي ياد شده نبوده و نخواهد بود.
تلاش اسراييل براي ايجاد يک حاشيه ي امنيتي در مرزهاي شمالي خود با لبنان با داشتن نيم نگاهي به منابع طبيعي، جزميت تفکّر پيرامون جولان و فشار بر سوريه به منظور وادار ساختن اين کشور به تسليم در برابر اهداف سياسي اسراييل، حمايت از اردن و سياستهاي اسراييلي در مورد مناطق کرانه باختري، تلاش براي استمرار صلحي پايا با مصر به عنوان سرزميني متفاوت با ديگر کشورهاي عربي که حرکتهاي آن در تغييرات بنيادين تصميمات سياسي- نظامي اسراييل مي تواند نقشي مؤثر را ايفا نمايد، چشمگير است. مداقه اسراييل در مسائل مربوط به خليج فارس به عنوان مهمترين منطقه براي حفظ تعادل ميان عناصر گوناگون است (9) از يک سو و مهمترين انبار تأمين مواد سوختي مورد نياز جهان يعني نفت از سوي ديگر، طرح روابط با دنياي غرب از کشورهاي پيشرفته اروپايي تا ايالات متّحده امريکا و ديگر کشورهاي جهان در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و امنيتي، ترجمان ديدگاههايي هستند که از بطن دورنماي نسبتاً شفافي که توسط اصول سياسي- نظامي انديشه اسراييلي تعيين شده است، هويدا مي شود.
پينوشتها:
1-عضو هيأت علمي دانشگاه تهران
2-Flum (W. ); Israeli defense industri: Peace time link in the economic chain, “ Military Technology “, No. 2, 1987, p. 93.
3-Brower (K.); The Middle East military balance; Israel versus the rest, “ International Defense Review “; No.7, 1987, p.913.
4-Luttwak (E) & Horowitz (D.); The Israeli Armi, Cayatri Offset press, New Delhi, 1975, p.1.
5-جريس، ص. " صهيونيسم در فلسطين " ، ترجمه فکري ارشاد، م.، انتشارات توس، 1350، ص 147.
6-Luttwak (E.) & Horowitz (D.), “ The Israeli Armi “ , Cayatri Offset press, New Delhi, 1975, pp. 1-35.
7-Heller (M.), The Middle East military balance “, Telaviv University press, 1984, p. 108.
8-Nyrop (R.); “ Israel-A country study”; Foreign Area studies, The American university, Washingtion, 1979, pp. 262-264.
9-استراتژي صهيونيزم در منطقه عربي و کشورهاي همجوار، مؤسسه الارض ويژه مطالعات فلسطيني، انتشارات بين المللي اسلامي، 1363، ص 159.
حبيبي، نجفقلي؛ (1379)، مجموعه مقالات سمينار روند اشغال فلسطين، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}